نوروبیزینسنورولیدرشیپ

شایستگی‌های شناختی مدیران در عرصه تصمیم گیری

 

بخش اول:ویژگی‌های شناختی

به نظر شما، چه فعل و انفعالاتی در ذهن یک فرد، در حین عملکرد های سطح بالایی همچون تصمیم گیری یا سازمان­بندی و برنامه ریزی اتفاق می افتد ؟ اگر یک پروژه ی سخت وسنگین پیش رو داشته باشید، به چه مهارت ها و عملکرد های مغزی نیاز است تا ان را به اتمام برسانید؟

تفاوت های بین افراد در سازمان بندی ، برنامه ریزی ، انتخاب گام های درست و نحوه ی اولویت بندی این گام ها برای رسیدن به هدف از کجا نشات می گیرد ؟ شاید در طی شنیدن این سوال ها مغز اولین قسمتی باشد که به ان فکر کرده اید. بله درست است، مهارت ها و عملکرد های شناختی در مغز، افراد را قادر به تصمیم گیری و انجام  کار های پیچیده می کند.

عملکردهای شناختی، مانند یک چتر بزرگ مهارت های دیگرنظیرکارکرد های اجرایی ، توجه  ، حافظه ، زبان و مهارت های ارتباطی را در برمی گیرند.  کارکرد های اجرایی، یکی از مهارت های مبتنی بر شناخت مغز است که افراد برای اجرای اعمال پیچیده وسطح بالا و حل مساله به وجودش نیاز دارند.

مهارت­های  پایه ی کارکرد های اجرایی  عبارتند از:

  1. برنامه ریزی و اولویت بندی ، تصمیم گیری در مورد موارد مهم تر برای تمرکز است.
  2. سازمان بندی، توانایی ساخت و نگه داری یک سیستم برای مدیریت جزییات و ایتم های یک برنامه است.
  3. حافظه ی کاری ، توانایی نگهداری اطلاعات درذهن و قابل دسترس نگه داشتن ان ها حین عملکرد های پیچیده است.
  4. انعطاف پذیری، توانایی بازبینی نقشه های اجرایی در حین رسیدن به موانع و اشتباهات یا حین گرفتن اطلاعات جدید یا هنگام نیاز به تغییر روش است
  5. کنترل احساسی، توانایی کنترل احساسات با کمک به تنظیم و هدایت رفتار ها
  6. توجه پایدار، توانایی رسیدن به هدف در مقابله با موانع، خستگی و بی حوصلگی و عدم تمرکز است
  7. فرا شناخت، توانایی بررسی عملکرد خود و خود اصلاحی حین انجام امور
  8. مهار یا بازداری محرک و پاسخ، در نهایت باعث بررسی و تخمین تاثیرات کارها و رفتار ها می شود.

تمام این عملکرد ها، بر عهده ی لوب پیشانی یا فرونتال و به طور اختصاصی تر بر عهده ی کورتکس پِره فرونتال در مغز است که درنهایت وظیفه ی مدیریت و جمع بندی اطلاعات ورودی و خروجی مغز را بر عهده دارد.

اما اگر این سوال نیز برایتان پیش امد که این مهارت ها و تفاوت در بین افراد در انجام امور را چطور می توان بررسی کرد، پاسخ شما با ازمون های عصب روان شناختی داده خواهد شد.

ازمون ها و تست های عصب روانشناختی، توانایی سنجش مهارت های شناختی از جمله کارکرد های اجرایی حافظه و توجه را دارند.

مجموعه ازمون هایی نظیر CANTAB ، از ابزار های بررسی کارکرد های اجرایی و مهارت های شناختی مغز شناخته می شوند. این ازمون ها می توانند به صورت کاغذمدادی یا مبتنی بر رایانه باشند. این تست ها تا به حال در علوم پزشکی بسیار کارامد بوده اند.

بخش دوم:سیستم‌های استدلالی مغز

دانیل کانِمَن در کتاب تفکر سریع و کند خود به دو سیستم استدلالی مغز اشاره می کند. سیستم ۱ و سیستم ۲٫

تصور کنید، می­خواهید با ماشین خود، به محل کار بروید.

  • درحالت عادی، مسیر همیشگی را طی خواهید کرد.
  • اما اگر به دلیل بسته بودن یکی از راه ها، مجبور شوید تغییر مسیر دهید. از روی نقشه ی اینترنتی مسیر های مختلف را مشخص، تفاوت فاصله و میزان تقریبی ترافیک را در نظر گرفته و یکی از مسیر ها را انتخاب می­کنید.

حفظ تعادل هنگام راه رفتن، پلک زدن،  نفس کشیدن  و تقریبا تمام واکنش های فیزیولوژیک دیگر، کاملا به صورت خودکار توسط مغز انجام می­شوند. اگر قرار بود هر ثانیه به تمام این تصمیمات فکر کنیم، قادر به انجام هیچ کاری نبودیم.

در یادگیری هر مهارت، ابتدا مغز مجبور است کاملا آگاهانه تمام ویژگی­های آن را پردازش کند. رایج ترین مثال در این زمینه یاد گرفتن رانندگی است. اینکه چطور در مراحل اول باید به همه چیز فکر کنید و به نظر غیر ممکن میرسد که بتوانید همه ی اینکارها را همزمان انجام دهید. اما با تکرار این فرایند ها رانندگی هم در مغزتان اتوماتیک میشود و حجم بسیار اندکی از پردازش مغزی می­طلبد. حجم زیادی از تصمیم گیری روزمره ما به صورت خودکار انجام می شود . با این توضیحات به سراغ ویژگی های سیستم ۱ و سیستم ۲ میرویم.

تصمیمات سیستم ۱ سریع ، خود کار و بدون نیاز به تلاش و تمرکز هستند. غالب تصمیم هایی که میگیریم از این دست هستند البته عموما از آن ها آگاهی نداریم. در این سیستم برای تصمیم گیری نیاز به اطلاعات و داده های زیادی نداریم و ذهنمان بر اساس نیاز های آنی و تجربیات گذشته، به صورت نا خود آگاه تصمیم گیری می­کند. البته تصمیمات سیستم ۱ مستعد خطا و آلوده شدن به خطاهای شناختی هستند.

تصمیم های سیستم ۲ نیاز به توجه ، تلاش و انرژی زیادی دارند ، بسیار کند تر هستند و در سطح خودآگاه گرفته میشوند.  در حالت پیش فرض سیستم ۲ روی حالت استراحت است تا زمانی که موقعیت غیر منتظره ای پیش بیاید ، یا پاسخ های سیستم ۱ به مشکلات راضی کننده نباشد.

در خصوص مثالی که مطرح شد، تصمیم اول از نوع سیستم یک بود. این نوع تصمیمات در کسری از ثانیه گرفته میشوند و فرایند منطقی آن ها برای ما واضح نیست. تصمیم دوم از نوع سیستم دو بود، موقعیت غیرمنتظره­ای که سیستم ۱ قادر به حل مشکل نبود.

یک نوازنده ی حرفه ای به تک تک حرکت های دستش دقت نمی کند، زیرا حرکت ها در مغز او اتوماتیک شده اند (استفاده از سیستم ۱). اما یک نوازنده ی تازه کار باید به همه ی جزییات آگاهانه توجه کند (استفاده از سیستم ۲).

بخش سوم:تحلیل‌های مدیریتی

در بخش­های قبل در خصوص نحوه تصمیم­گیری و استدلال افراد صحبت شد. مدیران نیز همانند سایر افراد باید در حالت­های عادی و همچنین در جوهای پرفشار و پرتنش تصمیم بگیرند. در واقع مدیریت مترادف با تصمیم­گیری است و یک مدیر به عنوان یک تصمیم­گیرنده شناخته می­شود. یک مدیر بدون تصمیم­گیری قادر به انجام وظایف خود نیست. ضمن این­که موفقیت یک سازمان، به کیفیت تصمیمات مدیران آن  وابسته است.

سازمان­های رسمی معمولا از سه سطح مدیریت برخوردارند: مدیران عالی، مدیران میانی و مدیران عملیاتی.

مدیران عالی، سیاست‌های کلی، برنامه‌های کلان، و برنامه‌های راهبردی را تهیه و مصوب می­نمایند. آنها باید در مواجهه با مشکلات، دیدی ژرف‌ و عمیق داشته باشند و فرایند تصمیم‌گیری استراتژیک مؤسسه را فعّال کنند تا نسبت به تغییرات بی‌شمار محیطی، عکس‌العمل مناسب نشان داده شود.

مدیران میانی، راهبردها و سیاست­های کلی را به اهداف ویژه و برنامه‌ها تبدیل کرده و جهت اجرا در اختیار مدیران سطح پایین (عملیاتی) قرار می‌دهند. برنامه­ریزی میان مدت،حضور در جلسات و تهیه گزارش برای مدیران عالی از وظایف آن­ها محسوب می­شود.

مدیران سطح پایین یا عملیاتی، در پایین‌ترین رده سلسله مراتب مدیریت هر سازمان قرار دارند و به‌طور مستقیم با کارکنان مجموعه در ارتباط هستند. تهیه دستورالعمل برای زیردستان مطابق با اهداف کلی، تقویت روحیه تیمی و مطرح نمودن مشکلات موجود در سازمان با مدیران سطوح بالاتر از وظایف آنها محسوب می­شود.

ویژگی­های شناختی و نحوه استدلال مدیران از عواملی است که می­تواند بر تصمیم­گیری آن­ها اثر بگذارد. طی سال های اخیر، علوم اعصاب شناختی برای درک رفتارها و فعالیت­های افراد در سازمان مورد استفاده قرار گرفته است. ما به دنبال پاسخ به این پرسش­ها هستیم :

  • که آیا مدیران سطوح مختلف به لحاظ عملکرد شناختی تفاوت دارند؟
  • آیا مدیران سطوح مختلف به لحاظ نحوه استدلال یعنی استفاده از سیستم ۱ و ۲ با یکدیگر تفاوت  دارند؟

در کلیپ های زیر به این مفاهیم بیشتر و بهتر اشاره شده است:

https://www.aparat.com/v/sziDC

https://www.aparat.com/v/FPkjK

https://www.aparat.com/v/SWgkx

منابع

 

  1. Ashcraft, M., & Radvansky, G. (2009). Cognition 5th Edition.
  2. Chan, T., Wang, I. M., & Ybarra, O. (2018). Leading and managing the workplace: The role of executive functions. Academy of Management Perspectives(ja).
  3. Kahneman, D. 2012. Thinking, Fast and Slow. London: Penguin Books.
  4. Miyake, A., & Friedman, N. P. (2012). The Nature and Organization of Individual Differences in Executive Functions: Four General Conclusions. Current directions in psychological science, 21(1), 8-14. doi:10.1177/0963721411429458
  5. Miyake, A., Friedman, N. P., Emerson, M. J., Witzki, A. H., Howerter, A., & Wager, T. D. (2000). The unity and diversity of executive functions and their contributions to complex “Frontal Lobe” tasks: a latent variable analysis. Cogn Psychol, 41(1), 49-100. doi:10.1006/cogp.1999.0734
  6. Rudani, R. B. (2013). Principles of management. Tata McGraw-Hill Education.
  7. Rupa, G., & Kulandaiswamy, V. Principles and Practices of Management. Vikas Publishing House.

 

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن