نورواستتیک یا زیبایی شناسی عصب محور
از زمانی که انسان آرام آرام شروع به اندیشیدن درباره خود و جهان هستی کرد،همواره یکی از دل مشغولی های عمده او این پرسش بود، که اساسا انسان چه چیزی را زیبا می داند و یک پدیده چه ویژگی هایی داشته باشد تا زیبا تلقی شود.به عبارت دیگر چرا آواز پر نده روی درختی در یک طبیعت سرسبز زیباست، اما صحنه یک ترافیک سنگین در هوای آلوده در یک شهر صنعتی اینطور نیست.اندیشمندان به تدریج به نکته واحدی رسیدند، در گذر زمان به ذهن و ادراک به عنوان منبع فهم و دریافت زیبایی اصالت داده شد.یعنی این ذهن است که یک چیز را زیبا یا زشت می داند.و اگر ذهنی نباشد زیبایی مفهوم نمی یابدو وجود خارجی نخواهد داشت.
ذهن چگونه و با چه معیاری زیبایی را درک می کند؟ اریک کندل برنده جایزه نوبل بیان می کند:دانش نوین علوم اعصاب با این رویکرد بین رشته ای می تواند پلی باشد میان علوم تجربی و علوم انسانی و با اتصال این دو حوزه به هم تجربه های انسانی را مانند همین ماهیت زیبایی و معیار های زیبایی شناختی انسان مورد مطالعه قرار دهد.
عصب زیبایی شناسی (Neuroesthetics) یا (Neuroaesthetics) یک زیر رشته جدید از زیبایی شناسی تجربی و دانش مغز است.عصب-زیبایی شناسی رویکرد علمی به مطالعه درک زیبایی های هنر و موسیقی است. این رشته در سال ۲۰۰۲ به عنوان مطالعه علمی مبانی عصبی تفکر و خلق یک اثر هنری تعریف شد.
زیبایی شناختی عصبی اصطلاحی است که اولین بار توسط سمیر زکی بکار برده شد و در آن به پایه های عصبی درک هنرو زیبایی پرداخته می شود.زیبایی شناسی عصبی در حوزه های مختلفی مانند ادبیات، موسیقی، نقاشی و بطور کلی تمام حوزه هایی که احساسات شدید(اغلب لذت) را بر می انگیزد شامل می شوند.متخصصین این رشته با استفاده از علوم اعصاب به توضیح و درک تجربه های زیبایی شناختی در سطح عصبی و مغزی می پردازند. این زمینه تحقیقاتی محققین مختلفی از رشته های بسیاری از جمله عصب شناسان، مورخان هنر، هنرمندان، و روانشناسان را به خود جذب کرده است.
آنچه در تلاش محققان نورواستتیک برای تعیین معیارهای زیبایی به چشم می خورد، ارتباط مدارهای عصبی بینایی و تحریکات مغزی است. نورواستتیک در آزمایش های خود به این نکته دست یافته که خطوط منحنی نسبت به خطوط تیزگوشه حالات خوشایندی در مغز ایجاد میکند، یا اینکه اشکال قرینه نسبت به اشکال غیر قرینه دارای معیار زیبایی شناسی بیشتری هستند.
اصول زیبایی شناسی عصب محور
راماچاندران با آزمایش بر روی بیماران خود دریافت که «دیدن» یک فرآیند ساده نیست اگرچه به نظر می رسد «دیدن» فعالیتی بدون تلاش و لحظه ای است، ولی در واقع آنچه که می بینیم، بدون در نظر گرفتن فعالیت های ذهنی، تنها تصویری مخدوش و معکوس از جهان در هر کره چشم است، این تصویر گیرنده های نوری را در شبکیه تحریک می نماید و سپس پیام ها از طریق عصب بینایی به قسمت عقبی مغز منتقل شده و در آنجا در ۳۰ قسمت مختلف مورد تحلیل قرار می گیرند، بعد از آن است که قادر به تشخیص آنچه دیده ایم میشویم.
به عقیده راماچاندران، همه هنرها در ارائه و خلق، از قوانین یکسانی بهره می گیرند، به عنوان مثال او اغراق و دستکاری واقعیت (که آن را اصل کاریکاتوری یا تغییر نقطه اوج می نامد) را یکی از قوانین مشترک بین هنرها می داند و البته این تحریف را تابع اصول خاصی می داند، چرا که هر نوع اغراق و تحریف عمدی واقعیت، نمی تواند تأثیر خوشایندی بر ذهن بگذارد، بلکه این دستکاری باید طبق قوانینی انجام شود. او این قوانین هنری را جهان شمول و فراتر از مرزهای فرهنگی می داند. قوانینی که راماچاندران معتقد است در ارائه هر اثر هنری وجود دارد عبارتند از:
- تغییر نقطه اوج: اغراق در نمایش ویژگی های منحصر به فرد بصری
- انزوا: جلب توجه ویژه به یک ویژگی خاص و کاهش اطلاعات بصری اضافه برای ادراک بهتر
- گروه بندی: سازماندهی اطلاعات به منظور ایجاد ارتباط بصری
- تقابل در تضاد با اصل گروه بندی:حذف اطلاعات زاید و تمرکز توجه و حذف مجاورت های نزدیک برای ارتباط عناصر دارای فاصله
- حل مسئله ادراکی: تقلای خوشایند برای تشخیص تقابل و گروه بندی .
- دیدگاه کلی: تمایل مغز به تفاسیر متعدد از تصاویر شبکیه به جای تمرکز بر یک دیدگاه خاص
- استعاره بصری: رابطه روانی بین دو مفهوم به ظاهر متفاوت، دارای اتصال عصبی دارای ارتباط ظریف، حاصل نوعی قیاس منجر به برجسته سازی جنبه های مشترک بین دو شیء
- تقارن: تمایل تفسیر بصری به تقارن به عنوان مصداقی از زیبایی
همچنین سمیر زکی، در خصوص ارتباط مکانیسم های عصبی با معیارهای هنری، تجربیات گوناگونی را مورد آزمایش قرار داده است. او با آوردن نمونه هایی از هنرمندان مدرن، استدلال می کند که هنرمندان به طور ناخودآگاه همین قوانین و چارچوب های تعیین شده عصبی را برای بیان هنری خود به کار می برند.
ارتباط پاداش و زیبایی شناسی عصب محور
مغز انسان چه ویژگی هایی را در افراد و اشیاء مختلف جذاب می داند و چه قسمت هایی از مغز در این فرایند تاثیر گذارند؟مرکز احساس لذت در کجای مغز است و چگونه احساسات مختلف آنرا تحریک می کنند؟زیبایی شناختی بی نهایت است و محدود به زمان و فرهنگ نیست.مردم در فرهنگ های مختلف اکثرا در مورد نوع چهره جذاب هم نظرند.جذابیت مردم اکثرا باعث می شود ناخودآگاه بر ما تاثیر گذار شوند.سیستم زیبایی شناختی یک بخش از شبکه عصبی است که پردازش چهره ها را بر عهده دارد و مناطق مختلفی از مغز نظیر لوب پس سری را درگیر می کند.این منطقه که سیگنال هایی را از چشم ها دریافت می کند مناطق تخصص یافته ای دارد که اطلاعات پایه ای را درباره چهرهای که شناسایی می کنند بدست می آورند.مثل ساختارها، حالت ها و حرکات لب ها.این اطلاعات بعدا به سمت بخشی از سیستم پردازش کننده اطلاعات سطح بالا و پیشرفته منعکس شوند.مطالعات نشان می دهدکه چهره های جذاب شبکه پاداش مغزی که با دوپامین کار می کند را فعال می کنند.بخش کلیدی این سیستم کورتکس اوربیتو فرونتال می باشد که دقیقا در بالای حفره کره چشم واقع شده اند.بخش مرکزی کورتکس اوربیتوفرونتال مربوط به قسمتی است که ارزش بالقوه یک پاداش قضاوت می شود.مغز به سرعت و بطور خودکار به زیبایی پاسخ می دهد حتی زمانیکه زیبایی در ذهن ما نیست.آمیگدال هم بخشی از مغز است که ممکن است به جذابیت در راهها ی غیر خطی پاسخ دهد، یعنی عکس العمل زمانی که چهره زیبا یا زشت باشد قوی تر می شود در حالیکه اگر چهره خنثی باشد عکس العمل ضعیف می شود.افراد دارای چهره های جذاب از شانس بیشتریی برای کسب شغل و در آمد بالاتری برخوردارند.چهرهای افراد در تصمیم گیری های اجتماعی تاثیر گذار است.
مطالعات زیبایی شناسی اساسا توسط ارزیابی زیبایی شناسی اثر هنری صورت می گیرد. به این ترتیب که نظر شرکت کنندگان درباره زیبا بودن یا زشت بودن اثر هنری پرسیده می شود. در مطالعه ای که توسط Kawabata and Zeki انجام گرفت، از fMRI جهت عکس برداری از فعالیت های مغز در حین تماشای ویژگی های مختلف یک نقاشی استفاده شد. سپس شرکت کنندگان نظر خود را در مورد زیبا، زشت و یا خنثی بودن اعلام می کردند.نتایج عکس برداری، فعالیت مغز را در ناحیه medial orbitofrontal cortex (OFC) مغز نشان داد. هرگاه شرکت کننده نظر خود را تحت عنوان زشت اعلام میکرد، فعالیت مغز کمتر از بیس لاین دیده می شد. درحالیکه در هنگام زیبا دیده شدن اثر توسط فرد، فعالیت مغز در بیشترین میزان خود قرار داشت. اگرچه این مطالعه به تفکیک این موضوع نپرداخته که چه میزان از تجربه زیبایی شناختی فرد به تجربه ادراکی (perceptual experience) او و چه میزان به پاسخ احساسی (emotional response ) شخص نسبت به اثری هنری، مربوط می شود. نتایج عکس برداری fMRI هم چنین نشان می دهد که در نقاشی مناظر para-hippocampus، lateral occipital cortex، و در پورتره fusiform gyrus فعال می شود. البته سایر عوامل مانند فاکتورهای فرهنگی، حالت خلقی، حافظه، احساسات و… درک اینچنین یافته ها را پیچیده تر می سازد.
میانگینگیری یا معمولی بودن
«سر فرانسی گالتون» در قرن نوزدهم میلادی آزمایش جالبی انجام داد تا «چهرهی جنایت» را کشف کند. او چند چهره از تبهکاران را از لحاظ ویژگیهای اصلی با یکدیگر ترکیب کرد و به نتیجهای غیر منتظره رسید: چهرهی حاصل بسیار زیبا بود. او سپس «فرضیه میانگین» را مطرح کرد: یک سوژهی متوسط، جذابتر از سوژهایست که خصیصههایی با انحراف معیار زیاد دارد. یک قرن بعد روانشناسان مشاهدات گالتون را به کمک تکنیکهای دیجیتالی دنبال کردند تا نشان دهند مردم قیافه های عادی و متوسط پیدا می کنند تا جذاب تر ازواقعیت باشند.عادی بودن نظیر تقارن و بخصوص فقدان بی نظمی های ژنتیکی خطرناک میتواند نشانه ای از سلامتی باشد.ولی این جنبه از زیبایی میتواند یک محصول جانبی از این موضوع باشد که نشان دهد مغز چگونه کار می کند.
مغز ممکن است چهره هایی را ترجیح دهد که نشان دهند ه ی یک چهر ه ی معمول از جمعیت باشند. چون اینگونه چهره ها نسبت به چهر ه هایی که کمتر معمول هستند به آسانی شناسایی میشوند.نادال بیان میکند: مطالعاتی هستند که نشان میدهند معمولی بودن نقش مهمی را در جذابیت خیلی چیزها برعهده دارد مثل یک چهر ه ی معمولی و یا یک ساعت معمولی و متوسط.کیفیت پوست و پراکندگی چربی و حالات بدن با حمایت از این عقیده که زیبایی به بسیاری از مارکر های سلامتی مربوط است،میتوانند به جذابیت مربوط باشند.همانطور که در پردازش مسئله ی مربوط به پذیرش همسر مطرح میشود که آیا این چهره جذاب است یا خیر، این مسئله نیز ممکن است یک قضاوت ساده به نظر برسد ولی به یک سیستم پیچیده وابسته می باشد که داد ه های بسیار زیادی را درگیر میکند.
منابع
- ساداتی،ن.منبع چی،ب. (۱۳۹۸)،«نقدی بر امکان تدوین نظریه زیبایی مبتنی بر مغز(عصب محور) با تاکید بر آرا و دستاوردهای تجربی سمیر زکی»،مجله ی هنر و نظر،پاییز و زمستان ۱۳۹۸،صص:۹۳-۱۰۶
- بسکابادی،م. افهمی،ر. فربود،ف. (۱۳۹۲)، «نورواستتیک(زیبایی شناسی عصب محور و چالش های پیش روی آن»،دو فصل نامه ی علمی پژوهشی دانشگاه هنر،پاییز و زمستان ۱۳۹۲،شماره ۱۲،صص:۲۹-۳۵
- Langlois, J. H. & Roggman, L. A. Psychol. Sci. 1,۱۱۵–۱۲۱ (۱۹۹۰).
- ISIArticleShow contextScott, I. M. et al. Proc. NatlAcad. Sci. USA 111, 14388–۱۴۳۹۳ (۲۰۱۴).
- CASPubMedArticleShow contextO’Doherty, J.,Kringelbach, M. L., Rolls, E. T. Hornak, J. & Andrews, C.Nature Neurosci. 4, 95–۱۰۲ (۲۰۰۱).
- Chatterjee, A., Thomas, A., Smith, S. E. & Aguirre,G. K. Neuropsychology 23, 135–۱۴۳(۲۰۰۹).
- ISIPubMedArticleShow contextFruhen, L. S., Watkins,C. D. & Jones, B. C. Leadership Quart. (2015).
- Spee, B., Ishizu, T., Leder, H., Mikuni, J., Kawabata, H., & Pelowski, M. (2018). Neuropsychopharmacological aesthetics: A theoretical consideration of pharmacological approaches to causative brain study in aesthetics and art. In Progress in brain research (Vol. 237, pp. 343-372). Elsevier.
- Sciencedirect.com